این عکس رو آقای علائدینی برای بنده ارسال کردن، از اون چیزهایی که نوشتن هزار تا معنی برداشت میشه، هزار تا داستاناین بار شما داستان بسرایید.
یک نکته ای هم بگم:
در این وبلاگ کامنت ها، درسته که در حاشیه هستند ولی بسیار مهم شده اند. بسیاری از حرف ها در نظرات گفته می شوند.
پیشنهاد می شود که کامنت های گذشته را دنبال نمایید
موفق باشید
میزان آرامش شما نسب معکوس داره میزان پیشرفت پروژه.
پاسخ دادنحذفمیزان پیشرفت پروژه ارتباط مستقیم داره با آرامش مدیر شما.
پس آرامش شما در تضاد با مدیر شما.
شما کدام را انتخاب می کنید.
من مدیر پروژه رو انتخاب می کنم چون پول میده.
نتیجه منطقیش اینه که
پاسخ دادنحذفهر چه قدر مدیرپرژه و لیدرپرژه شما بی خیال تر باشه بیشتر گریه شما در میاد !
حالا اینم بستگی به شما و میزان مسولیت پزیرییت داره
به نظر من خواهی نشوی رسوا هم رنگ جماعت شو !
هوالخلاق البصير
پاسخ دادنحذفچشم ِمن به چشم ِتوست
تو چه خنداني ولي
چشم ِمن خندان نيست!... .
التماس 2a... .
خلاق بين ... .
ارادتمند : ...::: a creative mind a min :::...
سلام
پاسخ دادنحذفاخی!هاهاها!طفلکی!اون چراداره گریه میکنه؟!!!ای بابا!
دلم کباب شد!چه با نمکه!هاهاها! ازاین بچه هاست که وقته گریه کردن دیدن دارههههههههه!!!هاهاها
ببخشید دارم چرت و پرت میگم!خسته ام!
از خستگی زیاده!از بی خوابی!
قصه دیشبتونم وقت نشده هنوز بخونم.
گویا خیلی جالبه. بخصوص با نظرهای جالبش که یه نگاه انداختم بهشون...
شرمنده!بر میگردم میخونم نظر می ذارم راجع به قصه هاتون...
ببخشید من الان دوباره عکس اون بچه رودیدم خنده ام گرفت!
پاسخ دادنحذفهاهاها!هاهاها!هاهاها!هاهاها!
لباسشو!!!
ای وای!
عکس جالبی بود
پاسخ دادنحذفنمی دونم چرا اما یاد بچه های رصد افتادم
اعضای رصد دبیر خونه بیشتر این شکلی میشن!!!
خدمت مصطفی عزیز:
پاسخ دادنحذفنزدیک ترین نظر رو به منظور تو گفتی
ولی خارج بشین از این عکس، خیلی چیز ها رو دربرداره
به امیرِ جان:
پاسخ دادنحذفاصلا بحث مسئولیت پذیری نیست
حوزه ها رو باید شناخت
شاید خیالشون راحته
شاید هم همون باشه که تو میگی ...
خدمت ...::: a creative mind a min :::... :
پاسخ دادنحذفخوب بنگر تا که جان بینی!
اگر چشمت هنوز خنده نداشت، آن چشم از بهر من! می خَرمش به قیمت جان
فروشنده هستی؟
این عکس فراتر از آن است
ببین هر چی می کشیم از دست شما مدیران پروژست
پاسخ دادنحذفمن که کشته اون لبخندای ملیحتونم!
خدمت سرکار خانوم زینب گرامی:
پاسخ دادنحذفشما خیلی خیلی نزدیک شدید
خستگی!!!!!!!!!!!!!!!
گریه !!!!!!!!!!!!!!!
نمی دونم اون ها که دارن همین جوری نگاه می کنن، به چی فکر می کنن؟
خدمت سرکار خانوم هزار انتظار گرامی:
پاسخ دادنحذفدر مورد این موضوع خانوم رمضان باید اظهار نظر کنن
ولی برگردید به بحث های قدیمی
کاملا منظور منو از این عکس متوجه خواهید شد
کاملا ...
به مجنون عزیز:
پاسخ دادنحذفآقا خیلی وقته که منتظر شماییم
چه عجب
ولی خوش اومدی
به صابر صبور:
پاسخ دادنحذفمرد حسابی دارم زار می زنم
میگی لبخند ملیح!
هاهاها!
پاسخ دادنحذفراستش من یاد کلی خاطره و تجربه افتادم توی دبیرخونه خودمون!
همایش فرهنگ از نظرگاه مهندسی رو یادتونه؟!!
اون عکس دست چپیه اقای خسرویه
اون وسطی گاهی من! و گاهی شمایید!
اون سمت راستی هم شمایید...
اگه اون همایشو و لحظه های قبل و حین و بعدشو یادتونن باشه منظورم رو می فهمین!
اصلا شاید این عکسه و منظوره شما ازش ربطی نداشته باشه به این چرت و پرتایی که من گفتما!
خب من کلی تفسیر به ذهنم رسید یکی اشم این بودش.
خدمت سرکار خانوم زینب گرامی:
پاسخ دادنحذفبله همه خاطره ها زنده شد
منظورتون رو کاملا فهمیدم
این عکس چیزی جز ذهن مخاطب نیست
این شمایید، این ماییم که این عکسو شکل می دیم، ما عکاسیم بر این عکس
هیچ حرفی چرت و پرت نیست، دلایلش بماند برای تفکر! یه خواهش: دیگه از این ترکیب واژه استفاده نکنید
خواب هم برای من خاطره شد.
پاسخ دادنحذفخوش به حالت که الان راحت خوابیدی.
سرخوش مشو از خواب که من نیز بسی
از کسری خوابه خود همی خوشحالم
بر مصطفی ارجمند:
پاسخ دادنحذفهیچ زیادت بر این کلام نیست
هان از زبان ما می گویی
چقدر این ابیات این روز ها به درد من و تو می خوره
خیلی خوب بود مصطفی خیلی
پاسخ دادنحذفخیلی کمکم کرد
عالی بود
عالی
ممنون
ممنون
ممنون از خانوم آذرنوش که مظلومیت منو درک کردن !
پاسخ دادنحذفسلام
پاسخ دادنحذفوبلاگتون مبارک باشه.
من کلی دلم سوخت به حال اونی که داره گریه می کنه!
طفلکی احتمالا کلی خسته شده.مدیر پروژه هم که سرخوش!
ولی خب منم موافقم. مدیر پروژه و تیم لیدر وقتی خیالشون راحته که شما مشغول کار باشید و طبیعتا این خستگی شما رو هم در پی خواهد داشت.
موفق باشید.
سلام
پاسخ دادنحذفاول بگم که کودکان را دوست دارم چون نماد صداقتند....
بعدشم با دیدن این عکس یاد این ضرب المثل افتادم که : اوستای تنبل شاگرد زرنگ می خواد....
و در نهایت یاد پروژه خودم و لیدر های 409 ای....
خدمت سرکار خانوم ابراهیمی:
پاسخ دادنحذفسلامی به ژرفای مستی و سطح هستی، سلام بر گرمای وصفی و سلام بر شما
ممنون، دعا بر وجودش و دعا بر نیکی وجودش
خوش آمدید بر این سرا
....................................................
اما بعد
طفلکی ها، اونها هم این دوران رو طی کردند، نمی دونم شاید با نگاه به گریه اون یاد قدیم تر های خودشون افتادن، شاید یاد گرفتن که دیگه گریه نکنند.
تا حالا فکر کردید که چرا اون دختر سمت چپی، سرش پایینه، تا حالا به چشمان دختر سمت راستی نگاه کردید یا فقط لبخندش نظر ها رو جلب کرده!
گریه ی اون فینگیل بچه از ناتوانی خودشه یا ...؟
اما آره خیلی زود خسته میشه!
چه دعایی بالاتر این، موفق باشید. (در کامنت های پیشین مفصلا توضیح داده شده)
خدمت سرکار خانوم نه چندان غریبه:
پاسخ دادنحذفسلام بر بزرگی دنیا و تمام جهان آفرینش، و سلام بر شما که بزرگی نگاهتان طعنه می زند بر آن بزرگی،
ای وای ...
چه دل پُری!
اینو آروم بخونید: البته حق دارید!
اصلا به من چه، آقای خسروی! بفرمایید پاسخ بدید.
اما ضرب المثلتون خیلی به جا بود، ولی بی انصافی نکنید در تنبلی استاد.
ممنون
سپاس!
پاسخ دادنحذفراستش به چشمای سمت راستی توجه کرده بودم ولی به این که سر سمت چپی پایینه، نه!
شاید نگاه دختر سمت راستی از رضایت باشه و این که کارا خوب پیش میره.
و این که دختر سمت چپی سرش پایینه شاید به این معنی باشه که بی خیاله و سرش به کار خودشه و حواسش به کسی که داره پروژه رو انجام میده نیست!
و بعید می دونم گریه اون وسطی (که کلی هم با نمکه!) از ناتوانی باشه. شاید به خاطر کارهای زیادی باشه که براش گذاشتن.
سلام!
پاسخ دادنحذفااااااااااا!چرا چند شبه قصه نمیگید!؟!
آپ شه لطفا!