
گفت: نامت چیست؟ نشانی داری؟ به کدامین راه می روی؟
گفتم: گرچه بی نشانم از شهر آشنایان اما بس آشنایم در شهر بی نشان ها. دوستانی دارم باخبر، بی خبر. مهربانند، خود را من و من را خود می دانند، می بینند. الحاحشان بر یک امر بود، بر یک تصمیم، بر یک یا علی و شروعی. مشغول گشت همه فکرم بر این ساز و برگ که نازش کشم و به نیاز بنوازمش. گشت و دیدم و گرفتم درس ها. باغ و بستان، دوزخ و زمهریر، خوشی و دلتنگی، خبر و عریضه، ... همه نوع بویی می آمد در این گشت و گزار.گفتم چه.
گفت: چه؟
گفتم: در این وادی بی رمق، بی نفس که خسته مردمانی دارد، بی مدعا، با امید، بی همنوا، با شکیب؛ چیزی کم می نماید.
گفت: چه یافتی؟
گفتم: خاطرشان را، خاطره شان را، نیازشان را به نقل کودکانه؛ ... راهش را.
گفت: کدامین؟
گفتم: ساده ترین. داستان سرایی می کنم این مردمان را، این دوستان را. چه خوش باشد اگر شب ها نشینیم و قصه بشنویم، از تلخی هامان، از شادی هامان، از کسی که ترک گفت این آشیان را، از کسی که پا بنهاد، از سقراط و بقراط و افلاطون، از ابن سینا و ملاصدرا و زکریا، از لوط و ابراهیم و عیسی، از نوح و اسماعیل و موسی، از امام و شیخ وملّا. هرآنکس که خواست، بتواند فهمید کنه و عمقش را، هرآنکس که نخواست، بخواندو بر قصه بودنش صحّه گذاردو کلاغش که به خانه نرسیدو خوابی که بر چشمانش نشست.
گفت: چگونه؟
گفتم: می سرایم، نقل می کنم تا بسرایند، تا نقل کنند.
گفت:
گفتم: دیگر مپرس! فقط ای شبگرد کوچه های عاشقی، با من بمان
اولین کامنت سلام
پاسخ دادنحذفاولین کامنت در بلاگت
پاسخ دادنحذفهاها ضایع شدی خودم زود تر زده بودم.
پاسخ دادنحذفبعدن میام یه نظر درست و حسابی می دم
بعدن = بعداً
پاسخ دادنحذفای شبگرد کوچه های عاشقی با تو می مانم و فریاد شوق بر زبان جاری می کنم که مرا جز عاشقی و رندی کاری نیست و جز عشق و زیرکی باری!
پاسخ دادنحذفبه مصطفی گرامی:
پاسخ دادنحذفمنتظرم
موفق باشی
به صابر عزیز:
پاسخ دادنحذفای پرسه زن هوای عاشقی، ای مانده با من و شبگرد کوچه های عاشقی، بمان، بخوان. عشق و زیرکی طفیلی عاشق و رند است. بارت را تحفه کن و ذخیره دارش، کارت را در کوچه ها بچرخان که ایستادن، بارت را به یغما خواهد برد.
هوالخلاق البصير
پاسخ دادنحذفسلام... .
تبريك... .
انشاالله با ما بماني ای شبگرد کوچه های عاشقی ... .
بگو... .
داستان بگو ... .
در اين شب هاي تار و شب زده، داستان بگو ... .
دست در دستان مشعل چشمان خود ، داستان بگو ... .
داستان بگو... .
بگو ... .
التماس 2a... .
خلاق بين ... .
ارادتمند : ...::: a creative mind a min :::...
سلام
پاسخ دادنحذفبا کلی ذوق بهتون تبریک میگم!
من خیلی دیر متوجه شدم!برا همین دیر خدمت رسیدم...
خب من هنوز پست هایی که گذاشتین نخوندم...برم بخونم بعدش بیام نظر بذارم.
اخی! الان خوندم! شروع عالی ایی بود
پاسخ دادنحذفاگه گفتین یاد چی افتادم؟!!
یاد مشعل! اون سه شماره اولش بود که شما یه ستون توش می نوشتید، یاد اون نوشته هاافتادم...
خدمت ...:::: a min ::::... عزیز تر از جان:
پاسخ دادنحذفدر میان آرامش سکوت شبهای چشمت؛ عجیب تلاطم بازاریست، مشعل عمق نگاهت.داستان را مفرح ذات بدان وزهر ژرفای بی حسابش را بر عسلِ زبان و کندویش ببخشا، ای مردِ انوار امید.
دعا شکّرخند مناجات است. تغزّلیست بس عاشقانه. سرمایه ی زمان از کف دادن است بهر معشوق. چه زیباست دعا. عاشق بمانیم تا دعا بهر یکدیگر بماند.
خدمت سرکار خانوم زادچهر گرامی:
پاسخ دادنحذفممنون
ممنون از حضورتون
ممنون از تعریفتون
ممنون از یادآوریتون
ممنون از هوایی کردن دلم که اون داستان رو ادامه بدم. حتما در زمان مناسب
موفق باشید
سلام
پاسخ دادنحذفتبریکات بسیار
امیدوارم داستان های شبتون روشنی بخش تاریکی های روزمان باشد.
موفق باشید
خدمت سرکار خانوم نه چندان غریبه گرامی:
پاسخ دادنحذفسلام بر قدومتان و وجودتان
روز تارمان از نبود آفتاب است، اما تلاءلؤ امیدتان، امیدمان بر همه آفاق سرآمد است. پس چه سان تدبیر؟
موفقیت یک اتفاق نیست، یک جریان است؛ با تکرار این واژگان به یکدیگر یادآوری می کنیم که خودت را همجهت این جریان نگاه دار، ارنه شکست تو را در می رباید.
خوش آمدید.
نوشتن ار خوبیه بنویس !
پاسخ دادنحذفراستش هر چی فکر کردم نتونستم برات راجبعه متن چیزی بنویسم !
قبلا راجعبه متنات باهات صحبت کردم و گفتم که خوب مینویسی !
بعدا هم صحبت میکنم انشالله !!!
سلام
پاسخ دادنحذفتبریک فراوون. ایشالا موفق باشی...
این پستت برایم دردناک بود و غمناک. احتمالا مشکل از گیرندس وگرنه که فرستاند هکارش عالیه...
شاد باشی
خدمت جناب سهرابی بزرگوار:
پاسخ دادنحذفممنون از بذل توجه و بزرگی نگاهت
فخر داره وجودت و حضورت، حقیست بر گردنم
سلام؛
پاسخ دادنحذفبسی خرسند شدیم...
به جناب استاد بزرگوار و بلند مرتبه، جناب آقای علائدینی:
پاسخ دادنحذففرستنده، گیرنده ... شک نکن که یه نوع هستند، یه جور هستند، یکی هستند.
دل بزرگه، لغات حقیر.
اگر غمناکه، از خوردن باده است
اگر دردناکه، از خوردن زمین های متوالیست
این مرحله طی خواهد شد...
(سعی در رمز گشایی این نظر نکنید، فقط جناب علائدینی، متوجه خواهند شد.)
خدمت جناب صنوبر مهربان:
پاسخ دادنحذفآقا لطف کردی
خوش آمدی