۱۳۸۹ مرداد ۲۹, جمعه

اولین داستان سراییده شده



گفت: نامت چیست؟ نشانی داری؟ به کدامین راه می روی؟


گفتم: گرچه بی نشانم از شهر آشنایان اما بس آشنایم در شهر بی نشان ها. دوستانی دارم باخبر، بی خبر. مهربانند، خود را من و من را خود می دانند، می بینند. الحاحشان بر یک امر بود، بر یک تصمیم، بر یک یا علی و شروعی. مشغول گشت همه فکرم بر این ساز و برگ که نازش کشم و به نیاز بنوازمش. گشت و دیدم و گرفتم درس ها. باغ و بستان، دوزخ و زمهریر، خوشی و دلتنگی، خبر و عریضه، ... همه نوع بویی می آمد در این گشت و گزار.گفتم چه.


گفت: چه؟


گفتم: در این وادی بی رمق، بی نفس که خسته مردمانی دارد، بی مدعا، با امید، بی همنوا، با شکیب؛ چیزی کم می نماید.


گفت: چه یافتی؟


گفتم: خاطرشان را، خاطره شان را، نیازشان را به نقل کودکانه؛ ... راهش را.


گفت: کدامین؟


گفتم: ساده ترین. داستان سرایی می کنم این مردمان را، این دوستان را. چه خوش باشد اگر شب ها نشینیم و قصه بشنویم، از تلخی هامان، از شادی هامان، از کسی که ترک گفت این آشیان را، از کسی که پا بنهاد، از سقراط و بقراط و افلاطون، از ابن سینا و ملاصدرا و زکریا، از لوط و ابراهیم و عیسی، از نوح و اسماعیل و موسی، از امام و شیخ وملّا. هرآنکس که خواست، بتواند فهمید کنه و عمقش را، هرآنکس که نخواست، بخواندو بر قصه بودنش صحّه گذاردو کلاغش که به خانه نرسیدو خوابی که بر چشمانش نشست.


گفت: چگونه؟


گفتم: می سرایم، نقل می کنم تا بسرایند، تا نقل کنند.


گفت:


گفتم: دیگر مپرس! فقط ای شبگرد کوچه های عاشقی، با من بمان

۲۰ نظر:

  1. هاها ضایع شدی خودم زود تر زده بودم.
    بعدن میام یه نظر درست و حسابی می دم

    پاسخ دادنحذف
  2. ای شبگرد کوچه های عاشقی با تو می مانم و فریاد شوق بر زبان جاری می کنم که مرا جز عاشقی و رندی کاری نیست و جز عشق و زیرکی باری!

    پاسخ دادنحذف
  3. به مصطفی گرامی:
    منتظرم
    موفق باشی

    پاسخ دادنحذف
  4. به صابر عزیز:
    ای پرسه زن هوای عاشقی، ای مانده با من و شبگرد کوچه های عاشقی، بمان، بخوان. عشق و زیرکی طفیلی عاشق و رند است. بارت را تحفه کن و ذخیره دارش، کارت را در کوچه ها بچرخان که ایستادن، بارت را به یغما خواهد برد.

    پاسخ دادنحذف
  5. هوالخلاق البصير

    سلام... .
    تبريك... .
    انشاالله با ما بماني ای شبگرد کوچه های عاشقی ... .

    بگو... .
    داستان بگو ... .
    در اين شب هاي تار و شب زده، داستان بگو ... .
    دست در دستان مشعل چشمان خود ، داستان بگو ... .
    داستان بگو... .
    بگو ... .



    التماس 2a... .

    خلاق بين ... .
    ارادتمند : ...::: a creative mind a min :::...

    پاسخ دادنحذف
  6. سلام

    با کلی ذوق بهتون تبریک میگم!

    من خیلی دیر متوجه شدم!برا همین دیر خدمت رسیدم...

    خب من هنوز پست هایی که گذاشتین نخوندم...برم بخونم بعدش بیام نظر بذارم.

    پاسخ دادنحذف
  7. اخی! الان خوندم! شروع عالی ایی بود

    اگه گفتین یاد چی افتادم؟!!

    یاد مشعل! اون سه شماره اولش بود که شما یه ستون توش می نوشتید، یاد اون نوشته هاافتادم...

    پاسخ دادنحذف
  8. خدمت ...:::: a min ::::... عزیز تر از جان:
    در میان آرامش سکوت شبهای چشمت؛ عجیب تلاطم بازاریست، مشعل عمق نگاهت.داستان را مفرح ذات بدان وزهر ژرفای بی حسابش را بر عسلِ زبان و کندویش ببخشا، ای مردِ انوار امید.
    دعا شکّرخند مناجات است. تغزّلیست بس عاشقانه. سرمایه ی زمان از کف دادن است بهر معشوق. چه زیباست دعا. عاشق بمانیم تا دعا بهر یکدیگر بماند.

    پاسخ دادنحذف
  9. خدمت سرکار خانوم زادچهر گرامی:
    ممنون
    ممنون از حضورتون
    ممنون از تعریفتون
    ممنون از یادآوریتون
    ممنون از هوایی کردن دلم که اون داستان رو ادامه بدم. حتما در زمان مناسب
    موفق باشید

    پاسخ دادنحذف
  10. سلام
    تبریکات بسیار
    امیدوارم داستان های شبتون روشنی بخش تاریکی های روزمان باشد.

    موفق باشید

    پاسخ دادنحذف
  11. خدمت سرکار خانوم نه چندان غریبه گرامی:
    سلام بر قدومتان و وجودتان
    روز تارمان از نبود آفتاب است، اما تلاءلؤ امیدتان، امیدمان بر همه آفاق سرآمد است. پس چه سان تدبیر؟

    موفقیت یک اتفاق نیست، یک جریان است؛ با تکرار این واژگان به یکدیگر یادآوری می کنیم که خودت را همجهت این جریان نگاه دار، ارنه شکست تو را در می رباید.
    خوش آمدید.

    پاسخ دادنحذف
  12. نوشتن ار خوبیه بنویس !
    راستش هر چی فکر کردم نتونستم برات راجبعه متن چیزی بنویسم !
    قبلا راجعبه متنات باهات صحبت کردم و گفتم که خوب مینویسی !
    بعدا هم صحبت میکنم انشالله !!!

    پاسخ دادنحذف
  13. سلام
    تبریک فراوون. ایشالا موفق باشی...

    این پستت برایم دردناک بود و غمناک. احتمالا مشکل از گیرندس وگرنه که فرستاند هکارش عالیه...

    شاد باشی

    پاسخ دادنحذف
  14. خدمت جناب سهرابی بزرگوار:
    ممنون از بذل توجه و بزرگی نگاهت
    فخر داره وجودت و حضورت، حقیست بر گردنم

    پاسخ دادنحذف
  15. به جناب استاد بزرگوار و بلند مرتبه، جناب آقای علائدینی:
    فرستنده، گیرنده ... شک نکن که یه نوع هستند، یه جور هستند، یکی هستند.
    دل بزرگه، لغات حقیر.
    اگر غمناکه، از خوردن باده است
    اگر دردناکه، از خوردن زمین های متوالیست
    این مرحله طی خواهد شد...
    (سعی در رمز گشایی این نظر نکنید، فقط جناب علائدینی، متوجه خواهند شد.)

    پاسخ دادنحذف
  16. خدمت جناب صنوبر مهربان:
    آقا لطف کردی
    خوش آمدی

    پاسخ دادنحذف